قرار بود در نمانم باران های همیشه، تمام آه ها و بغض ها شسته و فراموش شود...
قرار بود در ازدحام سنگین غریبه ها، نام تمام آشناها فقط نام بماند...
قرارها فقط قرار بود...فقط قرار...
پنجه در گلویم انداخته این قرارهای بی قرار...
خاطرات آتش گرفته...برچسب : نویسنده : abarayetovatof بازدید : 18
سکوتت شعر
حضورت شعراشعر
و من در انبوهی این حجم اندوه
پراکنده گویی بیش نبودم
برو...
خاطرات آتش گرفته...برچسب : نویسنده : abarayetovatof بازدید : 8
نبودن ها دست من نیست و نخواهد بود...بودن ها را اما دور خواهم کرد...دورِ دور...
خاطرات آتش گرفته...برچسب : نویسنده : abarayetovatof بازدید : 11
برچسب : نویسنده : abarayetovatof بازدید : 10
برچسب : نویسنده : abarayetovatof بازدید : 16
و من تمام این بهار را با تو عاشقانه نفس می کشم...با عطر خوشی که جز یاد تو را همراه ندارد و جز از تو خوشی را به یادگار ندارد...
تو نیستی که ببینی پاییز جنگل و بهار بهارنارنج، تمام خاطرات داشته و نداشته ات را با شرنگی وهم آلود در می آمیزد و در خلسه ای ناباورانه، قطره قطره، به تو می نوشاند و تا تو به داد من رسی، من به خدا رسیده ام...
خاطرات آتش گرفته...برچسب : نویسنده : abarayetovatof بازدید : 20
تا پیش از تو سیگاری بود و بغضی که گاه می شکست و گاه فرو برده می شد
و حال بغضی همیشگی و مویه هایی دمادم که تنها سیگاری، بین آن ها فاصله می اندازد...
گله ای نیست...فتح و تصرف قله ای که سیمرغان اساطیر در هیبت و هیمنه آن درمانده اند، در برابر از دست دادن تمام آنچه از غرور اندوخته ام، پشیزی بیش نیست...
گاه، روییدن جوانه ای بر تنه خشکیده درختی، تفأل تابناک یک شروع دوباره یا فراموشی مطلق تمام رویاهاست...
خاطرات آتش گرفته...برچسب : نویسنده : abarayetovatof بازدید : 14
تلخ است چنین اعترافی، آن هم از سالکی که به انتهای راه رسیده و گمان می کرد که هدف، به پایان رسانیدن نفس هایی است که بوی عفنش، خواب شب و آرامش روزش را از او غارت کرده...
خستگی نامِ امروز کسی است که دستانی از چهارجهت، گلویش را می فشارند و او فقط به فرار می اندیشد... و برای کسی که به فرار می اندیشد، مقصد مهم نیست...
خاطرات آتش گرفته...برچسب : نویسنده : abarayetovatof بازدید : 18
برچسب : نویسنده : abarayetovatof بازدید : 13
برچسب : نویسنده : abarayetovatof بازدید : 9